90/4/1
12:0 ص
<!-- /*
سهراب با زبان شیرین و ساده به انسانها می گوید که اب پاک وجود و روان را که از عالم مثال و بالا به ما رسیده است را گل الود نکنیم . و مانند مردمان بالا دست پاک و منزه شویم .
(( مردم بالدست اب را فهمیدند
گل نکردندش
ما نیز اب را گل نکنیم.))
راوی بوف کور هنوز سرگردان و گمراه است و خیلی از مسایل الهی برایش حل نشده است . خیلی دوست دارد قبل از سر کشیدن جام شوکران مرگ وجود و روان خود را بشناسد و خود را از بند و زنجیر این عالم خلاص نماید . او حالا به این باور رسیده است که با معاصرانش حرفی برای گفتن ندارد و باید پناه بر سایه اش ببرد .
هدایت به دلیل داشتن اگاهی اجتماعی بی نظیر حتی در زمان خودش و هنوز هم پس از نیم قرن از فعالیتهای ادبی اش ناشناخته مانده است و حرفهایش را اصلا کسی نمی تواند باور کند و بفهمد و یا نمی خواهند بفهمند و خود را به قول معروف به کوچه علی چپ می زنند.
زیرا تا زمانی که ما در غل و زنجیر خرافات و غار این عالم اسیریم نمی توانیم و حتی شعور لازم را جهت شناختن این فیلسوف بزرگ را نداریم . هدایت همان فیلسوف رها شده از غل و زنجیر این عالم است خود را از غار افلاطونی این عالم رها کرد و نور حقیقت را با شدت تمام دید و رویت کرد و دیگر مردمان پست داخل این غار به او به چشم استهزاء و تمسخر می نگرند و او را پیغمبر دروغین می خوانند .
کتاب بوف کور چون حالت سفر عرفانی- فلسفی به خود گرفته است شباهت زیاد با اسفار اربعه ملا صدرا ی شیرازی عارف و حکیم و فیلسوف بزرگ مکتب تشیع دارد . چیزهایی که راو یبوف کور در این سفر روحی و انعکاس سایه روح خود مشاهده کرد را می توانیم در تمام جریانات کتاب مشاهده کنیم و حتی در سفر اخر کتاب اسفار اربعه ملاصدرا می بینیم که سالک به معاد و اخرت و دوزخ و برزخ اگاهی پیدا می کند و راوی بوف کور هم در انتهای سفرش این مسلیل را یک بازی مسخره و بچه گانه می بیند . او حتی مواجهه با مرگ را نیز شیرین و خواستنی می داند و مرگ را تنها عاملی می داند که دروغ در ذاتش نیست . در این سفر فلسفی راوی بوف کور , به مرگ می خندد و سایش بالهای مرگ را بر صورتش احساس می کند ....
حسین هوشیار ساکن خراسان رضوی و شهر رشتخوار هستم . این وبلاگ را تقدیم تمامی علاقه مندان به صادق هدایت مینمایم . امیدوارم که از مطالب ان لذت ببرید.