90/2/29
12:0 ص
رمان دختر مهندس 16
و دایم در گوش حسین می خواند که سارا بسیار خوب است و ماه است . البته حاجی کارگزار داماد خود مهندس که در قلعه با حسین زندگی می کرد با او پدرش در مورد مریم دختر دیگر مهندس صحبت کرده بود . مریم دختر شهین خانم زن دوم مهندس بود . هر چند قد کوتاه و تپل و صورت گوشتی چاق با لپ های گوشتالو داشت , اما اخلاقش خوب بود .
البته ان زمان که حسین با پدرش برای خواستگاری رفته بودند او در خانه نبود ود در شما خراسان تدریس می کرد . ان شب فقط سارا در خانه بود و هنوز بعد از سالها صورت پرمو و سبیلوی او از یاد او نمی رفت . خود حسین متنفر از دختران مذهبی بود و تقریبا هم شکی نداشت که در خانه مهندس چنین دختری پیدا نخواهد شد .
همان شب به حسین گفته بودند تا سارا عروس نشود از مریم خبری نیست .
انها دران شب هر چه از مهندس شنیده بودند را با جان و دل پذیرفته بودند شاید هم پولداری باعث می شود که هر چه خرپولها از دروغ و راست بگویند باید پذیرفت .
مریم هم رشته ای حسین بود و در دانشگاه درس خوانده بود و ان موقع در شهر بجنورد تدریس می کرد .
پس از صرف میوه و شیرینی مهندس شروع به صحبت کرد . خوب صحبت می کرد . جهان دیده بود وحسابی خم و چم دیگران در دستش بود . همگی ساکت شدند . تا ان شب حسین نمی دانست که پود داری چه معجزه ای است . پول داری باعث پرستش ادمها می شود . بیخود نبود که مردم قلعه حسین حرف مهندس از دهانشان نمی افتاد . چه بتی از مهندس ساخته بودند و یک عمری ان را پرستیده بودند . قبله حاجات ده بود . از زمانی که مهندس به شهر هم امده بود متملق و چاپلوس هم اطرافش زیاد جمع بودند .
مهندس ارزوی خوشبختی برای عروس و داماد کرد و شروع به تعریف های دروغین از دخترش سارا کرد .
البته حسین ادمی نبود که ان حرفها ی واهی و دروغ را همان شب بفهمد . تقریبا از 6 سال بعد فهمید . حالا پس از 6 سال می فهمید که به حرفهای یک ادم تریاکی و عرق خور نمی شود دل بست و اعتماد کرد . البته حق هم داشت . دنیا را ندیده بود . ادم منزوی بود . پدرش خیلی به او می گفت که با بقیه رفت و امد کند تا چیزی یاد بگیرد . اما به او خرجش نیم رفت . البته در حرفهای پوچ و مزخرف دوستانش چی می خواست ببیند و یاد بگیرد . مهندس ان شب با حرفهایش خیلی چیز ها گفت . چهار تا دهاتی را خر کرد تا دختر امل و عقده ای خود را به ناف انها ببندد . مهندس زیبا و عوافریبانه حرف می زد و می گفت که دخترش مثل بقیه دخترهای روستا و بساز است . این حرفهای دروغین مهندس برای فرد ظاهربین مثل حسین و پدرش بسیار قابل پذیرش بود . در سالهای اخیر حرفهای مهندس مثل خوره ای به جان حسین افتاده بود .
حسین هوشیار ساکن خراسان رضوی و شهر رشتخوار هستم . این وبلاگ را تقدیم تمامی علاقه مندان به صادق هدایت مینمایم . امیدوارم که از مطالب ان لذت ببرید.